معنی سلطه جو
فارسی به انگلیسی
Authoritarian, Lordly, Overbearing
فرهنگ معین
قدرت، تسلط، (اِ.) فرمانروایی، پادشاهی. [خوانش: (سُ طَ) [ع. سلطه] (اِمص.)]
کلمات بیگانه به فارسی
چیرگی
فرهنگ عمید
قدرت، توانایی، چیرگی،
فرمانروایی،
فرهنگ واژههای فارسی سره
چیرگی
مترادف و متضاد زبان فارسی
استیلا، تسلط، چیرگی، سیطره، غلبه، قدرت، قوت، ملک، پادشاهی، فرمانروایی
فرهنگ فارسی هوشیار
گویش مازندرانی
جو
خواص گیاهان دارویی
جو وسوپ آن تب بر است. سوپ جو تشنگی وعطش وغلیان خون را برطرف می کند. آب جو پخته با سرکه برای مبتلایان به بیماری های آکنه، اگزما و حساسیت ها مفید است. (به صورت مالیدنی). آب جو داروی سینه است البته آب جو برای معده مفید نیست و سرد است.
معادل ابجد
113